loading...
کوچه تنهایی
دل من بازدید : 2 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (0)

سلام

میخوام یه خاطره شیرین تعریف کنم:::

سال اول راهنمایی که بودم، ما رو از طرف مدرسه با اتوبوس بردن زنجان

تو راه خیلی بهم خوش گذشت چون کنار دستم کسی نمیشست منم تا آخر راه رو صندلی درازکشیده بودمو  با ام پی 3
که مامانم تازه به خاطر قبولیم برام خریده بود آهنگ احسان خواجه

 امیری گوش می کردم

اون چیزی که تو این سفر خیلی بیشتر از بقیه بهم چسبید

حرف معلممون بود::::

یه روز که تازه از گردش و بازدید برگشته بودیم هتل، بهمون

گفتن اول نمازو بخونیم بعد بریم شام

منم همراه خودم چادر نماز و سجاده ای که مادربزرگم با اون رفته بود مکه

 و اونو هدیه داده بود به من

آماده ی نماز شدم(هنوز لباس احرامشو دارم) خلاصه معلم علوممون اومد تو اتاق (خانم مقاصدی)

و خیلی خوشش اومد رفت بیرون و یهو دیدم همه بچه ها ریختن تو اتاق خوابم

من خیلی تعجب کردم همشون منو نگا می کردن

نگو معلممون رفته بود تو اون اتاق و به همه بچه ها گفته بود:برید اتاق بغلی، اونجا یه فرشته هست(منو میگفتاااااا)

بعد که اینو شنیدم مثل همین الان از ذوق داشتم میمردم

واقعا من یه فرشته اماااااا

آخ جوووووووووون

ساده هستم
ساده می بینم
ساده می پندارم زندگی را
نمی دانستم جرم می دانند سادگی را
سادگی جرم است و من مجرم ترین مجرم شهرم
ساده می مانم
ساده می میرم
اما...
ترک نمی گویم پاکی این سادگی را...

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 4
  • بازدید کلی : 18